جدول جو
جدول جو

معنی بن تکه - جستجوی لغت در جدول جو

بن تکه
از بنیاد، از نخست
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چل تکه
تصویر چل تکه
پارچه ای که از تکه های رنگارنگ دوخته شده باشد، نوعی توپ که از تکه های مختلف تشکیل شده است و اغلب در فوتبال مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی سکه
تصویر بی سکه
بی قدر، بی اعتبار، بی رونق
فرهنگ فارسی عمید
(بُ کَ کِ)
دهی از دهستان هویان است که در بخش ویسیان شهرستان خرم آباد واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) ، اسبان منسوب به سوی اعنق. (منتهی الارب). گویند اعنق نام اسبی است. (لسان العرب). فحلی است از خیل عرب و بنات اعنق بدان منسوب است. (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(شُ کُهْ)
بی شکوه. بی تشریفات. بی کبکبه و دستگاه:
خانه هرکه روی بی شکه آن خانه تراست.
سوزنی.
رجوع به شکه شود، (اصطلاح تصوف) بی شکلی:
صورت از بی صورتی آمد برون
بازشد کانا الیه راجعون.
مولوی.
و رجوع به صورت و هیولی شود
لغت نامه دهخدا
(سِکْ کَ / کِ)
مرکّب از: بی + سکه، که سکه ندارد. زر و سیم بی نقش. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، زر و سیم بی نگار. غیرمضروب:
که بی سکه ای را چه یارا بود
که هم سکۀ نام دارا بود؟
نظامی.
، حماقت و گولی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ تِکْ کِ / کَ)
پارچه ای که از کناره های ماهوت بریده دوزند. پارچه ای که از مجموع تکه پاره های مربعشکل ماهوت یا پارچۀ دیگر دوخته شود. پارچه ای که از ده ها تکه ماهوت چارگوش که بیکدیگر دوخته اند، فراهم آمده است.
- لحاف چل تکه، لحاف که رویۀ آن از قطعات مربعشکل پارچه های رنگارنگ باشد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پاره کردن.
لغت نامه دهخدا
خوار بی ارج زر و سیمی که بر روی آن نقشی حک نکرده باشند، بی قدر بی اعتبار بی شا ن و شوکت (شخص)، بی طراوت بی نمود (شی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با تره
تصویر با تره
دف دایره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل تکه
تصویر چل تکه
پارچه ای که از کناره های ماهوت بریده دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبن مکه
تصویر تبن مکه
گورگیا از گیاهان گورگیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با تک
تصویر با تک
بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سکه
تصویر بی سکه
((سِ کِّ))
زر و سیمی که بر آن چیزی نقش نشده باشد، کنایه از بی اعتبار، بی قدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چل تکه
تصویر چل تکه
((چِ تِ کِّ))
پارچه ای که از کناره های ماهوت بریده دوزند
فرهنگ فارسی معین
گردوی ریز
فرهنگ گویش مازندرانی
پس مانده ی گندم در خرمن که تهی دستان آن را جمع آوری و مورد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سیب زمینی وحشی که با آن ترشی تهیه کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
یک دسته ی کوچک کاغذ یا اسکناس
فرهنگ گویش مازندرانی
از بنیاد، از اول
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حوزه ی کارمزد سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تپه ای تاریخی در شمال شرقی بالا جاده ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک پا، با پنجه ی پا
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
لب پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
ریشه خشکیده، شکست خورده، نفرینی که بیشتر در مورد زنان و
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی
آرواره ی پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
از پایین به بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
زهار، موی اطراف آلت تناسلی، موی زیربغل
فرهنگ گویش مازندرانی
اولین شالی درو شده برای چیدن در (کومه) ، نوعی چیدن پشته های
فرهنگ گویش مازندرانی
از پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
این مقدار کم
فرهنگ گویش مازندرانی
تندتر
فرهنگ گویش مازندرانی